25 Comments on “CONTACT

  1. صدا کن مرا دلبر زیبا
    هم‌نفس شو با دلم جانا

    گیتار عشق تو دلنواز
    مستی عطر تو روح‌نواز

    هُرم جنون و شیفتگی
    می‌چکد بر بام دلدادگی

    طعم لب‌های تو زیر باران
    چتر آغوشت مرا سایه‌بان

    بابک غلامی #

  2. نازنینم

    به شوق بوسیدن تو
    لمس عریان تن تو

    مستم از باده‌ی لب‌هایت
    عطر آغوش و نفس‌هایت

    شراب عشق ز اندام تو لبریز
    بر قدحم تا ابد ، هوس ریز

    بابک غلامی #

  3. در من تداعی می‌شوند اشعار
    وقتی نگاهت می‌کنم

    تو در یاد من چون غزل
    محو چشمانت می‌شوم

    بابک غلامی #

  4. دلم را بردی ای بانوی جاوید مهر
    قلب من به عشقت می‌تپد

    خود چو نامت پاینده‌ای
    آوازه‌ات پیچیده چون جاودانه‌ای

    بابک غلامی #

  5. ماجرای دستانم و کمند موهایت
    پیمان انگشتانم با زلف تو
    میثاق من و آغوش تو

    گم شدم
    در انبوه جنگل موهایت
    کنار بیشه‌ی چشمانت

    ساحل لبانم
    بی‌قرار کرانه‌ی لعل دلربایت

    بابک غلامی #

  6. ز بهر زمانه‌ام
    جز مشقت چکامه‌ای نیست

    از تو عاشقانه غزلی بسنده می‌کند
    که وجع و ناخوشی‌ام آسایش شود

    بابک غلامی #

  7. هنوز موقع نوشتن از تو
    خیره می‌مانم به دست‌هایم

    جنون زبانه می‌کشد به سوی تو
    شیدایی‌ات چه می‌کند با چشم‌هایم

    ترقیم حُسن جمال تو
    خاموش می‌کند شعله‌ی تنهایم

    بابک غلامی #

  8. دست به قلمم کرد رفتنت
    نگاهت را دوباره می‌خواهم

    آغوش و لب‌های دیوانه‌کننده‌ات را
    دوباره می‌خواهم

    بابک غلامی #

  9. در شهر شعرم
    واژه‌ها پلی ساخته‌اند

    تا در خیالم
    رؤیای وصل تو باشد

    بابک غلامی #

  10. بردی
    اعتراف می‌کنم

    دلم را با نگاهت
    چشم را با رخسارت
    دل فریفته شد
    با خنده‌هایت

    اقرار می‌کنم
    قمار با تو را
    باختم

    بابک غلامی #

  11. برایم مانند تو کسی نیست

    پژمرده که می‌شوم
    خیال باران در من

    ببار بر من
    که پاک و روشنی
    با طراوتی و آرام جان

    بابک غلامی #

  12. پایان مهرگان تازه می‌شود
    با تفألی از حافظ
    در ضیافت یلدا

    انار دان‌کرده
    در دستان تو
    برای من

    شاید وسوسه‌ی دیدن تو
    اغوا شوم در اغوش تو

    بابک غلامی #

  13. وقتی در خیالمی
    نفس‌هایم شعر می‌شوند

    کنارت می‌نشینم
    وسوسه می‌شوم

    مرکب می‌ریزد
    از تو می‌نویسم

    بابک غلامی #

  14. در خیال تو زنده‌ام
    نفس‌هایم شعر می‌شوند

    کنارت می‌نشینم
    غرق در رویای گیسوانت

    قهوه‌ی چشمانت را
    لاجرعه می‌نوشم

    ماه در فنجانم نشسته
    از تو می‌نویسم

    بابک غلامی #

  15. در پنجره‌ی عشق ، تو را می‌بینم

    به چشم‌هایت خیره می‌مانم
    که مبادا چون اشک
    از چشم تو بیفتم

    روزنه‌ی دیده‌ات پر از شعر
    لب‌هایم می‌تپند

    در دلهره‌ی گفتن از تو
    بی‌قرار مانده‌ام

    بابک غلامی #

  16. نظر کن که لغات بی‌قرار
    پیاپی سر می‌رسند
    تا به سجده‌ی تو درآیند

    تو خود ، کعبه‌ی احساس
    واژه‌ها ، ردیف به ردیف
    بندبند ابیات
    به حوالی تو
    طوافت می‌کنند

    بابک غلامی #

  17. زمستان سرد ، عاشقانه شد با تو
    قصۀ عشقمان ، گرم می‌شود با تو

    دوستت دارم به گرمی سوزان تنت
    داستان زیبای گیسوانت و دستان مست

    ز عشق و آغوش گرم‌مان
    ذره ذره آفتابی می‌شود داستان‌مان

    بابک غلامی #

  18. دیواری عاشقانه بین ماست

    صدایت و دیدگانت پرستیدنی‌ست
    چشمانت بهترین خاطره است

    خیال نفس‌هایت در ساحل آغوش من
    دریا را شکنجه می‌کند

    قایقت و امواج اشک چشمم
    تسلیم نگاه توست

    بابک غلامی #

  19. دیوانه نگاه کن
    چمدان خاطرات با تو بودن
    پر از دوستت دارم‌های من

    بگذار فاصلۀ نگاهمان کم شود

    فکر دوریَت ، اشک چشمم ، سرمای تنم
    محتاج گرمای تنت و ساعت‌ها با تو بودنم

    بابک غلامی #

  20. بی‌قرارتم ، تنهام نذار
    فکرم آلودۀ توست نازنین
    ذهنم رو آشفته نذار

    کاش باشی و قرارم شی
    لب‌هایت عاشقانه می‌نوازد

    آغوشت کجاست؟
    بی‌تابتم
    بی‌تاب

    بابک غلامی #

  21. محاکمه کردی بودنم را
    دادگاهت امن و عاشق است

    لبانی که دستور اعدام داد
    به آتش آغوشت برد مرا

    تو امن‌ترین زندان دنیایی

    بابک غلامی #

  22. با دلدادگی
    همراه بوسه و نگاهت
    زمستانم را گرم کن

    گاهنامه‌ام پر از تماشای تو
    زمام دلم را به دست آر

    بی تو حتی بهارم
    زمستان می‌شود

    بابک غلامی #

  23. تجسم دوریَت هم درآورد است

    لمس حضور زیبایت رؤیایی‌ست
    حس داشتن دستانت آرزوست
    تماشایی‌ست نگاه زیبایت
    خیال تنهایی‌ام با تو زیباست

    دلم بی‌تاب داشتن توست

    بابک غلامی #

    💋💋 تقدیم به رفیق بی‌همتا نازنین لقائی

  24. هستی‌ام با تو تازه می‌شود نازنینم
    خاک و گل باطراوت می‌شود بهترینم

    زمانه تازه شد و دلم باصفا شده
    نوروز آمده عشقم شکوفا شده

    بابک غلامی #

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *