38 Comments on “CONTACT

  1. هنوز موقع نوشتن از تو
    خیره می‌مانم به دست‌هایم

    جنون زبانه می‌کشد به سوی تو
    شیدایی‌ات چه می‌کند با چشم‌هایم

    ترقیم حُسن جمال تو
    خاموش می‌کند شعله‌ی تنهایم

    بابک غلامی #

  2. دست به قلمم کرد رفتنت
    نگاهت را دوباره می‌خواهم

    آغوش و لب‌های دیوانه‌کننده‌ات را
    دوباره می‌خواهم

    بابک غلامی #

  3. در شهر شعرم
    واژه‌ها پلی ساخته‌اند

    تا در خیالم
    رؤیای وصل تو باشد

    بابک غلامی #

    1. با عشق بی‌کرانت
      قلبمو تسخیر کردی رفیق

      ❤ خیلی دوستت دارم بابی

  4. بردی
    اعتراف می‌کنم

    دلم را با نگاهت
    چشم را با رخسارت
    دل فریفته شد
    با خنده‌هایت

    اقرار می‌کنم
    قمار با تو را
    باختم

    بابک غلامی #

  5. برایم مانند تو کسی نیست

    پژمرده که می‌شوم
    خیال باران در من

    ببار بر من
    که پاک و روشنی
    با طراوتی و آرام جان

    بابک غلامی #

  6. پایان مهرگان تازه می‌شود
    با تفألی از حافظ
    در ضیافت یلدا

    انار دان‌کرده
    در دستان تو
    برای من

    شاید وسوسه‌ی دیدن تو
    اغوا شوم در اغوش تو

    بابک غلامی #

  7. وقتی در خیالمی
    نفس‌هایم شعر می‌شوند

    کنارت می‌نشینم
    وسوسه می‌شوم

    مرکب می‌ریزد
    از تو می‌نویسم

    بابک غلامی #

  8. در خیال تو زنده‌ام
    نفس‌هایم شعر می‌شوند

    کنارت می‌نشینم
    غرق در رویای گیسوانت

    قهوه‌ی چشمانت را
    لاجرعه می‌نوشم

    ماه در فنجانم نشسته
    از تو می‌نویسم

    بابک غلامی #

  9. به شوق بوسیدن تو
    لمس عریان تن تو

    مستم از باده‌ی لب‌هایت
    عطر آغوش و نفس‌هایت

    شراب عشق ز اندام تو لبریز
    بر قدحم تا ابد ،هوس ریز

    بابک غلامی #

  10. در پنجره‌ی عشق ، تو را می‌بینم

    به چشم‌هایت خیره می‌مانم
    که مبادا چون اشک
    از چشم تو بیفتم

    روزنه‌ی دیده‌ات پر از شعر
    لب‌هایم می‌تپند

    در دلهره‌ی گفتن از تو
    بی‌قرار مانده‌ام

    بابک غلامی #

  11. نظر کن که لغات بی‌قرار
    پیاپی سر می‌رسند
    تا به سجده‌ی تو درآیند

    تو خود ، کعبه‌ی احساس
    واژه‌ها ، ردیف به ردیف
    بندبند ابیات
    به حوالی تو
    طوافت می‌کنند

    بابک غلامی #

  12. زمستان سرد ، عاشقانه شد با تو
    قصۀ عشقمان ، گرم می‌شود با تو

    دوستت دارم به گرمی سوزان تنت
    داستان زیبای گیسوانت و دستان مست

    ز عشق و آغوش گرم‌مان
    ذره ذره آفتابی می‌شود داستان‌مان

    بابک غلامی #

    1. و چه طعمی داشت
      لحظۀ ما شدن
      در آن نیمه‌ شب برفی

      ❤ عزیزمی

  13. دیواری عاشقانه بین ماست

    صدایت و دیدگانت پرستیدنی‌ست
    چشمانت بهترین خاطره است

    خیال نفس‌هایت در ساحل آغوش من
    دریا را شکنجه می‌کند

    قایقت و امواج اشک چشمم
    تسلیم نگاه توست

    بابک غلامی #

  14. دیوانه نگاه کن
    چمدان خاطرات با تو بودن
    پر از دوستت دارم‌های من

    بگذار فاصلۀ نگاهمان کم شود

    فکر دوریَت ، اشک چشمم ، سرمای تنم
    محتاج گرمای تنت و ساعت‌ها با تو بودنم

    بابک غلامی #

  15. بی‌قرارتم ، تنهام نذار
    فکرم آلودۀ توست نازنین
    ذهنم رو آشفته نذار

    کاش باشی و قرارم شی
    لب‌هایت عاشقانه می‌نوازد

    آغوشت کجاست؟
    بی‌تابتم
    بی‌تاب

    بابک غلامی #

  16. محاکمه کردی بودنم را
    دادگاهت امن و عاشق است

    لبانی که دستور اعدام داد
    به آتش آغوشت برد مرا

    تو امن‌ترین زندان دنیایی

    بابک غلامی #

  17. با دلدادگی
    همراه بوسه و نگاهت
    زمستانم را گرم کن

    گاهنامه‌ام پر از تماشای تو
    زمام دلم را به دست آر

    بی تو حتی بهارم
    زمستان می‌شود

    بابک غلامی #

    1. وای … چه کردی بابی جونم
      الآن پیام تلگرامتو دیدم و اومدم سایت
      تمام شب ، شعر فرستادی؟
      روانیتم دیوونه

      💋 لباتو بوس رفیق

  18. تجسم دوریَت هم درآورد است

    لمس حضور زیبایت رؤیایی‌ست
    حس داشتن دستانت آرزوست
    تماشایی‌ست نگاه زیبایت
    خیال تنهایی‌ام با تو زیباست

    دلم بی‌تاب داشتن توست

    بابک غلامی #

    💋💋 تقدیم به رفیق بی‌همتا نازنین لقائی

  19. هستی‌ام با تو تازه می‌شود نازنینم
    خاک و گل باطراوت می‌شود بهترینم

    زمانه تازه شد و دلم باصفا شده
    نوروز آمده عشقم شکوفا شده

    بابک غلامی #

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *