فصل دوم - اشعار ۱۳ الی ۳۷
روزگار
سحرگاه است
و صدای خشخشِ جاروی پیرمرد رفتگر
آغازگرِ حکایتِ دگریست
سهشنبه ۱ فروردین ۱۳۹۱
افسونگر
سالیان دور
چنان در اعماق قلبم رسوخ کردی
که هنوز در هر نفس
عطر تو به مشام میرسد
شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۱
پرنیان احساس
رقص قاصدک، همآغوش باد
جلوهگاهِ لبخندیست
که از عطر سادگی لبریز است
دوشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۱
تلاطم
در جدالِ آتشینِ عشق و غرور
سکوت لبهایت
مغلوبِ فریاد نگاهت شد
چهارشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۱
سربه مُهر
آن امانت که سالیان دور
جاگذاردی نزد من
سپردَمَش به نسیم
بر لبانت نشانَد
شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۱
نقطۀ انجماد
در این روزگارِ بیغایت گرانی
عشق
پشت ویترینِ قلبها
خاک میخورَد
دوشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۱
فصل سکوت
از غبارِ نشسته بر جعبۀ سازم دانستم
چند صباحیست
با دلم بیگانه شدهام
جمعه ۲۰ مرداد ۱۳۹۱
سرشک حرمان
آنگاه که در مردابِ غمآلودِ فراق
چون شبنمِ فردوس از مژگانم چکیدی
آخرین ستاره در قلبم خاموش شد
یکشنبه ۵ شهریور ۱۳۹۱
سوگ مِهر
پیرمرد یخ فروش
با چشمانی بارانی
به پیشواز پاییز میرود
سهشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۱
جدال
در زمانهای که گرگها
یکدیگر را نیز میدرند
چوپان ماندن
ستودنیست
چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۱
هیس
آن دَم که صراحتِ واژهها
در گریزی هراسآلود، جان باختند
صورتکها زاده شدند
دوشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۱
عبودیت ابلیس
گلهای آفتابگردان
هیچگاه نفهمیدند
تمام عمر، خیره به چراغی بودند
که از روغن آفتابگردان تغذیه میکرد
شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۱
اسکناس
بنگر که چگونه
این تکه کاغذِ مندرسِ هرجایی
امروز، همۀ ما را به سخره گرفته است
پنجشنبه ۴ آبان ۱۳۹۱
چشمها
دخترکِ گلفروشِ سرِ چهارراه
نگاهش ملتمسانه در پی نگاهمان
و ما سرد و بیتفاوت
خیره به ثانیههای چراغ قرمز
دوشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۱
قفس
دیربازیست که خرقۀ سیاه
خط بطلان کشیده بر
احساسات رنگارنگ زنانهام
یکشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۱
حکمِ دل
سرگشته در اعماق شب
سوسوی چراغی نیمسوز
بُرخوردنِ برگهای پاسورِ رنگپریده
و توالیِ ثانیههای نافرجام
سهشنبه ۷ آذر ۱۳۹۱
خورشید خاموش
در زهدانِ شهرِ خفته همبسترِ ظلمت
مرد کارگر
با چشمانی اشکبار
رقص کرم شبتاب را به نظاره نشسته است
چهارشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۱
رهآورد ملکوت
برف زمستانی
در سکوت شب
بر پهنۀ خاک قدم نهاد
و از دَم مسیحایش
نخستین آدمبرفی متولد شد
جمعه ۱ دی ۱۳۹۱
همنشین تاریکی
در کوچه پس کوچههای شب
دستانِ کوچکِ کودکِ ژندهپوش
میان پسماندهای ما
نفسنفس، زندگی را جستجو میکند
سهشنبه ۱۲ دی ۱۳۹۱
پرتگاه
فریادِ حقارتِ برفهای یخزده
زیر گامهای رهگذران
سقوطی نابهنگام را
از ستیغِ مَنیّت
تذکار میدهد
چهارشنبه ۲۷ دی ۱۳۹۱
از یاد رفته
همپای بارشِ برفِ شبانه
در خلوتِ کمنورِ خیابان
پیرزن رنجور با دستانی یخزده
دستکش میفروشد
دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۱
تولدی دیگر
در بدرقۀ
واپسین شعشعههای خاطراتِ دیروز
نخستین برگِ سالنامۀ نوینِ زندگی را
رونمایی میکنم
یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۱
اغما
لبخندم را گم کردم
آنگاه که هنجارها
از من، زنی دیگر ساخت
سهشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۱
بهای بهار
در غروبِ حزنانگیزِ روزهای پایانی سال
با دستهگلی از یاسهای سپید
بر مزار زمستان به سکوت مینشینم
شنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۱